داستان « دوبار دستمو محکم فشار بده » قسمت ۳۳ ام

سلام . 

عصرتون بخیر . 

نویسنده ی کوته مغزتون در خدمتتونه با قسمت جدید :) 

شاید باورتون نشه اما هفته ی پیش یادم رفت عاپ کنم !!‌

نمیدونم شاید همه ی مغزم داره به جنینم منتقل میشه دیگه به بزرگی خودتون ببخشید =))) 

خب نظرات قسمت قبل برام جالب بود دوستش داشتم . 

میدونید اغلبتون به این مردن شیوون یطورائی حق دادید . یکی از رفقا بود نوشته بود من دلم نمیخواد علاقه ی شخصیم به کاراکترا روی روند داستان تاثیر بذاره و حق بیشتری رو به سوریم داده بود 

و دقیقا همینه !‌

شاید این شیوونی که قسمت قبل رفت برای همیشه بمونه 

اما اگر زنده میموند ممکن بود منفور تر از چیزی که بود بشه و برای همیشه از ذهن همه پاک بشه !

خب بریم برای قسمت جدید . 

این هفته به افتخار کام بکم غرور افرین دنجر پنج شنبه هم براتون اپ دارم 

اینو بخونید پیش به سوی پنج شنبه .